بازی روزگار را نمی فهمم! داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم، انسان عاشق زیبایی نمی شود، انسان های بزرگ دو دل دارند؛ همه دوست دارند که به بهشت بروند، عشق مانند نواختن پیانو است، دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد، اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛ عشق در لحظه پدید می آید راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود : انسان چیست ؟ فرصت های زندگی را دریابیم و بدانیم که فرصت با هم بودن چقدر محدود است.
من تو را دوست می دارم… تو دیگری را… دیگری مرا… و همه ما تنهاییم!
این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.
پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.
بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که میخندد و آشکار است.
ولی کسی دوست ندارد که بمیرد … !
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.
محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.
و دوست داشتن در امتداد زمان
و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.
شنبه: به دنیا می آید.
یکشنبه: راه می رود.
دوشنبه: عاشق می شود.
سه شنبه: شکست می خورد.
چهارشنبه: ازدواج می کند.
پنج شنبه: به بستر بیماری می افتد.
جمعه: می میرد.
نظرات شما عزیزان: